عـــــــــروس غصـــــــــــه هـــــــــا

شعری که تورا جان میبخشد شاعرش را یکبار کشته است

فاصله ای امن

تارا
عـــــــــروس غصـــــــــــه هـــــــــا شعری که تورا جان میبخشد شاعرش را یکبار کشته است

فاصله ای امن

با فاصله ای امن که اسیب نبینی 

بنشین و شاهد ویرانی من باش...

شده در اوج جوانی باهمین ظاهر شاد

تا گلو پیر کسی باشی و قسمت نشود...



تاريخ : جمعه 28 آذر 1399 | 2:52 | نویسنده : تارا |

چه تضاد دراماتیکی

آدم برفی ای که ساخته بودم بهم گفت:

تو بجای هویج برایم سیگار بگذار 

خودم از پس

گرمای قلب سوخته ات بر می آیم تارا...



تاريخ : پنج شنبه 13 آذر 1399 | 15:29 | نویسنده : تارا |

تو بدقول ترینی

قول داده بودی 

با اولین برف به خیابان برویم

و آدم برفی رویایی مان را بسازیم 

سال ها از آن قول ات میگذرد...

امروز برف امد اما 

چطور انتظار کسی را بکشم که نیست 

هویج را در سوپ ریختم

دکمه هارا به لباسم دوختم 

کلاه را برسرم گذاشتم 

دو تکه چوب را در شومینه انداختم 

قدری برف برداشتم و سردی روز قرار را حس کردم 

و باز هم در حسرت دستان گرمت سوختم...



تاريخ : دو شنبه 10 آذر 1399 | 20:47 | نویسنده : تارا |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.